نگاهی به نمایش «انگلیسی»
غریب در خانه

غریب در خانه 5

غریب در خانه 7

غریب در خانه 3

غریب در خانه 6

غریب در خانه 4
علیرضا نراقی:نمایش اندامی پیچیده دارد؛ با لایههایی تودرتو چونان لایههای متعددی از یک حقیقت دشوار. وضعیت ابتدایی هر نمایشی ساده است و تجسمپذیر، اما به مرور با گذر از هر لایه از حقیقت، چیزی معدوم میشود و تجسمی غریب و نو عیان میشود. از این جهت نمایش بسیار شبیه به زبان است. زبان نیز مدام به لایههای درونیتری از کارکردهای خود نفوذ میکند. زبان به میزان عمق یافتن انسان در خود، بیانی دقیقتر اما دورتر و مهلکتر پیدا میکند. به میزان دریافت بیشتر از حقیقت، زبان امری نادیدنی را آشکار میکند. در این سفر تودرتو- چه در زبان و چه نمایش- هر حقیقت به چشم آمدنی و از پیش روشن، حجابی است برای حقیقتی عمیقتر، پس زبان همچون نمایش، هم حجاب حقیقت است و هم کاشف آن. هر لایه حقیقتی است که خود حجابی است ملزوم برای حقیقت بعدی. به این ترتیب ما در زبان -چونان نمایش- در بازی سایه روشنهایی قرار داریم که مدام حقیقتی را منسوخ میکند و آن حقیقت از هدف، به کوره راهی برای راهبری به حقیقتی تازه مبدل میشود.
نمایش «انگلیسی» به نویسندگی ساناز طوسی و کارگردانی امید امیدی و فراز غلامی، که این روزها پس از دورهای اجرای موفق در تماشاخانه هامون، در سالن سایه تئاترشهر اجرا میشود بیانی گرم، ظریف و البته سرگرمکننده از چنین حقیقتی است. نمایش پوستهای به شدت ساده دارد. یک کلاس زبان، یک معلم و چهار زبانآموز؛ انگیزه، همان که نگاهها و افقها در شهر فریاد میکنند: مهاجرت به جایی برای عینی ساختن آرزوها. اما کمکم مسئله زبان با مسئله نمود و وانمود پیوند میخورد، با ذات نمایشگر خود، با اهمیتی که در بودونمود هویت هر فرد دارد.
حال این وضعیت ذاتاً بحرانی، در پیچیدگیِ سرگشتگی میان زبان مادری و خود بودن در جهان زبانیِ تازه، تبدیل به موقعیتی دراماتیک میشود. زبان چه در ساختار و واژگان خود، چه به مثابه عنصر بیان درون در بیرون و عمیقتر از اینها چه به مثابه الگوی شکلدهنده به افکار، مسئلهای است که ناگزیر با ناخودآگاه، وضعیت روانی و هویتهای چندپاره نهفته هر انسانی مرتبط است.
پرسش از این جایگاهِ زبان امری است که اساساً نمایش «انگلیسی» از آن آغاز میشود و در همین روند چرخههایی در بطن پرسش خود دارد که مدام مسئله را پیچیدهتر میکند. راه این چرخشها در بستر واقعگرا و اجتماعی نمایش بُعد یافتن شخصیتها و روآمدن مسئلههای درونی هر کدام از آنهاست که نسبتی ناگسستنی با زبان دارد و نمایش این نسبت را با زاویه دید خود برجسته میسازد.
«انگلیسی» در عین واقعگرایی و دامنهدار ساختن مسئله اصلی خود به واسطه شخصیتها و روابطی که در یک کلاس زبان میگذرد و انجام نرم و بطئی این روند، نمایشی است وامدار درامهای خوش ساخت. بله آرام و ساده پیش میرود؛ نرم و بطئی، اما در عین حال ریتمی فزاینده دارد، مدام آشوبناکتر میشود و شخصیتها در فضای اثر به عنوان عوامل اخلال و تلاشگران ایجاد تعادل، به سرعت در روند همان صحنههای اولیه قطبی میشوند و رویاروی هم قرار میگیرند.
در این میان نقش معلم چه در درون درام و چه در روند اجرا بسیار اهمیت دارد. در حقیقت اوست که هم نماینده تعادل است و هم حقیقت واپسین مضمون نمایش. اوست که ریتم را رهبری میکند و همچون ستون اصلی ساختمان درام در مرکز قرار میگیرد. این مسئله هم در طبیعت نقش است و هم در اجرا در تبحر و حضور قابل توجه بیتا عزیز بازیگر نقش تبلور مییابد.
اما مهترین چالشِ نمایش، چینش و پویایی صحنه است که به مشکلی اساسی در بدنه اجرا تبدیل شده است. با وجود تمهیدات کارکردی در طراحی صحنه همچون چرخدار کردن صندلیهای کلاس که به نظر به فضای اجرایی و زیباشناسی صمیمی پایبند به واقعیتِ نمایش لطمه زده است، اما آن پویایی لازم در صحنه ایجاد نشده است.
کلاس بیشتر از چینشی پویا و یافتن میزانسنی متشخص و مخصوص به خود نمایش، شلخته و سردرگم است. در برخی لحظات چینش بازیگران و میزانسن به دید تماشاگر- خاصه تماشاگری که در ردیفهای اولیه و نزدیکتر به صحنه نشسته است- لطمه زده و همین مسئله خاصه در صحنههای ایستای اولیه بسیار آزاردهنده است. (شخصاً برای دیدن نمایش و توجه به بازی بازیگران چندبار مجبور شدم که در صندلیهای مجاور جای خود را تغییر دهم). مهمترین نکته در طراحی کلی اجرایی این است که میزانسن در نسبتی معنادار- حال چه انتقادی و چه پیرو نسبت متن- با توجه به ساختار درام طراحی شود. اما طراحی کلی اجرایی در نمایش «انگلیسی» فاقد چنین ساختار اندیشیده شدهای است.
به نظر میرسد کارگردانان نمایش بیشتر روی بازیها، گرما و باورپذیری اجرا متمرکز بودند- که در البته در این ساحت موفق هم بودهاند- تا سبک و ساختار بصری آن و همین مسئله اجرا را با وجود گرمایی دلچسب، به نوعی میانمایگی دچار کرده است.
غربت از کجا آغاز میشود؟ بیگانگی چه لحظهای رخ میدهد؟ نمایش «انگلیسی» به یک اعتبار درباره بیگانگی است. بیگانگی به مثابه امری درونی که هم ریشه و مساوی است با بیگانگی به مثابه امری اجتماعی و سیاسی. از لحظهای که وطن منطقه گریز میشود و نه قرار، موقف، معبر عبور میشود نه بودن، دیگر ماندنی در کار نیست، نه در وطن و نه در مقصد. رفتن از بیگانگی آغاز میشود و در بیگانگی اتمام مییابد. موقعیت انسان مهاجر از اولین بارقههای فکر هجرت است که به وضعیت موجودی بیگانه بدل میشود و این بیگانگی در هر دو سو برقرار است.
شخصیتهای «انگلیسی» ناآراماند. در فشار اضطراری فردی که پیوسته با سیاست و جامعه خود را نمایان میکند. همچون پرسشی بیپاسخ که مدام در روند رنجآور گریز و عبور مبهمتر میشود و در بیگانگی و غربتی مدام، بازتولید میشود. نوشته ساناز طوسی که جایزه پولیتزر 2023 را از آن خود کرده است، خود موقعیت متنی بیگانه را دارد، در عین اینکه بسیار خودی است. نمایشنامهای بسیار مهم درباره جامعه امروز ایران، که با زبانی دیگر در خارج از کشور ستایش شده است، اما در نهایت از دل بیگانگی بیرون میآید و آنچه در درون دارد فقط انسان ناماندگاری میفهمد که در خانه غریب است.
عکس: رضا جاویدی