در حال بارگذاری ...
...

نگاهی به نمایش «انگلیسی»  

غریب در خانه

علیرضا نراقی:نمایش اندامی پیچیده دارد؛ با  لایه­‌هایی تودرتو چونان لایه­‌های متعددی از یک حقیقت دشوار. وضعیت ابتدایی هر نمایشی ساده است و تجسم­‌پذیر، اما به مرور با گذر از هر لایه از حقیقت، چیزی معدوم می‌شود و تجسمی غریب و نو عیان می­‌شود. از این جهت نمایش بسیار شبیه به زبان است. زبان نیز مدام به لایه­‌های درونی­‌تری از کارکردهای خود نفوذ می­‌کند. زبان به میزان عمق یافتن انسان در خود، بیانی دقیق­‌تر اما دورتر و مهلک­‌تر پیدا می­‌کند. به میزان دریافت بیشتر از حقیقت، زبان امری نادیدنی را آشکار می­‌کند. در این سفر تودرتو- چه در زبان و چه نمایش- هر حقیقت به چشم آمدنی و از پیش روشن، حجابی است برای حقیقتی عمیق­‌تر، پس زبان همچون نمایش، هم حجاب حقیقت است و هم کاشف آن. هر لایه حقیقتی است که خود حجابی است ملزوم برای حقیقت بعدی. به این ترتیب ما در زبان -چونان نمایش- در بازی سایه روشن­‌هایی قرار داریم که مدام حقیقتی را منسوخ می‌کند و آن حقیقت از هدف، به کوره راهی برای راهبری به حقیقتی تازه مبدل می­‌شود.

نمایش «انگلیسی» به نویسندگی ساناز طوسی و کارگردانی امید امیدی و فراز غلامی، که این روزها پس از دوره‌ای اجرای موفق در تماشاخانه هامون، در سالن سایه­ تئاترشهر اجرا می­‌شود بیانی گرم، ظریف و البته سرگرم‌کننده از چنین حقیقتی است. نمایش پوسته­‌ای به شدت ساده دارد. یک کلاس زبان، یک معلم و چهار زبان­‌آموز؛ انگیزه، همان که نگاه­‌ها و افق­‌ها در شهر فریاد می­‌کنند: مهاجرت به جایی برای عینی ساختن آرزوها. اما کم‌کم مسئله زبان با مسئله نمود و وانمود پیوند می­‌خورد، با ذات نمایشگر خود، با اهمیتی که در بودونمود هویت هر فرد دارد.

حال این وضعیت ذاتاً بحرانی، در پیچیدگیِ سرگشتگی میان زبان مادری و خود بودن در جهان زبانیِ تازه، تبدیل به موقعیتی دراماتیک می­‌شود. زبان چه در ساختار و واژگان خود، چه به مثابه عنصر بیان درون در بیرون و عمیق­‌تر از اینها چه به مثابه الگوی شکل‌دهنده به افکار، مسئله­‌ای است که ناگزیر با ناخودآگاه، وضعیت روانی و هویت‌های چندپاره­ نهفته­ هر انسانی مرتبط است.

پرسش از این جایگاهِ زبان امری است که اساساً نمایش «انگلیسی» از آن آغاز می­‌شود و در همین روند چرخه‌هایی در بطن پرسش خود دارد که مدام مسئله را پیچیده­‌تر می­‌کند. راه این چرخش­‌ها در بستر واقع­‌گرا و اجتماعی نمایش بُعد یافتن شخصیت­‌ها و روآمدن مسئله­‌های درونی هر کدام از آنهاست که نسبتی ناگسستنی با زبان دارد و نمایش این نسبت را با زاویه دید خود برجسته می­‌سازد.

 «انگلیسی» در عین واقع­‌گرایی و دامنه­‌دار ساختن مسئله اصلی خود به واسطه شخصیت­‌ها و روابطی که در یک کلاس زبان می­‌گذرد و انجام نرم و بطئی این روند، نمایشی است وامدار درام­‌های خوش­ ساخت. بله آرام و ساده پیش می­‌رود؛ نرم و بطئی، اما در عین حال ریتمی فزاینده دارد، مدام آشوب­ناک­‌تر می­‌شود و شخصیت­‌ها در فضای اثر به عنوان عوامل اخلال و تلاشگران ایجاد تعادل، به سرعت در روند همان صحنه‌های اولیه قطبی می‌شوند و رویاروی هم قرار می‌گیرند.

در این میان نقش معلم چه در درون درام و چه در روند اجرا بسیار اهمیت دارد. در حقیقت اوست که هم نماینده تعادل است و هم حقیقت واپسین مضمون نمایش. اوست که ریتم را رهبری می­‌کند و همچون ستون اصلی ساختمان درام در مرکز قرار می‌گیرد. این مسئله هم در طبیعت نقش است و هم در اجرا در تبحر و حضور قابل توجه بی­تا عزیز بازیگر نقش تبلور می­‌یابد.

اما مهترین چالشِ نمایش، چینش و پویایی صحنه است که به مشکلی اساسی در بدنه اجرا تبدیل شده است. با وجود تمهیدات کارکردی در طراحی صحنه همچون چرخ‌دار کردن صندلی­‌های کلاس که به نظر به فضای اجرایی و زیباشناسی صمیمی پایبند به واقعیتِ نمایش لطمه زده است، اما آن پویایی لازم در صحنه ایجاد نشده است.

کلاس بیشتر از چینشی پویا و یافتن میزانسنی متشخص و مخصوص به خود نمایش، شلخته و سردرگم است. در برخی لحظات چینش بازیگران و میزانسن به دید تماشاگر- خاصه تماشاگری که در ردیف­‌های اولیه و نزدیک­تر به صحنه نشسته است- لطمه زده و همین مسئله خاصه در صحنه­‌های ایستای اولیه بسیار آزاردهنده است. (شخصاً برای دیدن نمایش و توجه به بازی بازیگران چندبار مجبور شدم که در صندلی­‌های مجاور جای خود را تغییر دهم). مهمترین نکته در طراحی کلی اجرایی این است که میزانسن در نسبتی معنادار- حال چه انتقادی و چه پیرو نسبت متن- با توجه به ساختار درام طراحی شود. اما طراحی کلی اجرایی در نمایش «انگلیسی» فاقد چنین ساختار اندیشیده‌ شده­‌ای است.

به نظر می­‌رسد کارگردانان نمایش بیشتر روی بازی­‌ها، گرما و باورپذیری اجرا متمرکز بودند- که در البته در این ساحت موفق هم بوده­‌اند- تا سبک و ساختار بصری آن و همین مسئله اجرا را با وجود گرمایی دلچسب، به نوعی میان­‌مایگی دچار کرده است.

 غربت از کجا آغاز می­‌شود؟ بیگانگی چه لحظه­‌ای رخ می­‌دهد؟ نمایش «انگلیسی» به یک اعتبار درباره بیگانگی است. بیگانگی به مثابه امری درونی که هم ریشه و مساوی است با بیگانگی به مثابه امری اجتماعی و سیاسی. از لحظه­‌ای که وطن منطقه گریز می‌شود و نه قرار، موقف، معبر عبور می­‌شود نه بودن، دیگر ماندنی در کار نیست، نه در وطن و نه در مقصد.  رفتن از بیگانگی آغاز می­‌شود و در بیگانگی اتمام می‌یابد. موقعیت انسان مهاجر از اولین بارقه­‌های فکر هجرت است که به وضعیت موجودی بیگانه بدل می‌شود و این بیگانگی در هر دو سو برقرار است.

شخصیت­‌های «انگلیسی» ناآرام­‌اند. در فشار اضطراری فردی که پیوسته با سیاست و جامعه خود را نمایان می‌کند. همچون پرسشی بی‌پاسخ که مدام در روند رنج‌آور گریز و عبور مبهم­‌تر می­‌شود و در بیگانگی و غربتی مدام، بازتولید می­‌شود. نوشته ساناز طوسی که جایزه پولیتزر 2023 را از آن خود کرده است، خود موقعیت متنی بیگانه را دارد، در عین اینکه بسیار خودی است. نمایش­نامه­‌ای بسیار مهم درباره جامعه امروز ایران، که با زبانی دیگر در خارج از کشور ستایش شده است، اما در نهایت از دل بیگانگی بیرون می­‌آید و آنچه در درون دارد فقط انسان ناماندگاری می‌فهمد که در خانه غریب است.  

عکس: رضا جاویدی